96/5/11
1:22 ص
افزایش بازدیدی که موتورهای جستجو مانند گوگل به سایت ما ارسال میکنند در حقیقت یکی از فرصتهایی است که ما میتوانیم در تجارت و یا کار خود از آن برای افزایش درآمد و فروش محصولات استفاده کنیم.
اما فکر کنید اگر این بازدیدکنندگان تنها 1 ماه از طریق موتورهای جستجوگر به سایت ما وارد نشوند چه اتفاقی میافتد ؟ آیا این به معنای یک شکست برای ادامه فعالیت و رسیدن به هدف اصلی سایت فرضی ما نیست ؟
دلایل مختلفی وجود دارد که موتور جستجو گوگل ، رتبه سایت ما را در صفحهنمایش نتایج جستجو به کاربران اینترنتی کاهش دهد و همچنین گوگل پیج رنک سایت ما را کاهش دهد.
با آشنایی با این عوامل میتوانید از کاهش رتبه سایت خود جلوگیری کنید.
و یا درصورتیکه هماکنون این کاهش رتبه برای سایت شما اتفاق افتاده است راهحلهای دقیقتری را برای افزایش رتبه سایت خود انتخاب کنید. همچنین این نوشته میتواند اطلاعات خوبی را در اختیار افرادی قرار دهد که در رشته بهینهسازی سایت برای موتورهای جستجوگر ( سئو ) فعالیت میکنند تا در بررسی و آنالیز سایتهایی که بهینهسازی آنها را بر عهدهدارند از دلیل کاهش رتبههای ناگهانی باخبر شوند. در این نوشته با 10 دلیل آشکارتر کاهش رتبه سراچهها (وبسایتها) و وبلاگها آشنا میشویم.
1. الگوریتم گوگل پاندا و ایجاد محتویات تازه برای سئو
گوگل از الگوریتم جدیدی بانام گوگل پاندا برای تشخیص ارزش و تازگی محتویات صفحات سایت شما استفاده میکند که اخیراً وقتی از مت کات رئیس بخش مبارزه با اسپم موتور جستجوگر گوگل در توییتر سؤال پرسیده شد که آیا گوگل پاندا هماکنون صفحات فارسیزبان را نیز میتواند آنالیز کند جواب زیر را دادند .
بله ، هماکنون گوگل پاندا توانایی آنالیز صفحات وب با تمامی زبانها بهجز کرهای ، چینی و ژاپنی را دارا هست.
پس اگر از نوشتههای سایتها و وبلاگهای دیگر در بهروزرسانی سایت خود استفاده میکنید و اخیراً کاهشی را در تعداد بازدیدکنندگانی که گوگل به سایت شما میفرستد احساس کردهاید پس باید بگوییم که گوگل پاندا متأسفانه سایت شمارا بهعنوان یک سایت کپیبردار شناسایی کرده است به همین خاطر نیز رتبه بسیاری از صفحات سایت شما در بعضی از جستجوهای پراستفاده از مثلاً رتبه 3 یا 4 صفحه اول نتایج به صفحه 10 یا 11 انتقال پیداکرده است ! بله ، گوگل خوشبختانه در این مورد جدیداً خیلی سختگیرتر شده است و حتی اگر شما گزارش کپیبرداری از روی سایت خود را به آن بدهید در کمتر از 24 ساعت رسیدگی میکند.
2. تغییر الگوریتمهای رتبهبندی
یکی دیگر از عوامل باعث کاهش رتبه سایت شما در گوگل میشود تأثیر الگوریتمهای رتبهبندی به صفحات وب و تشخیص مرتبط بودن آنها با کلماتی که کاربران در این موتور جستجوگر جستجو میکنند .
تقریباً میتوان گفت بهصورت هفتهای در حال بهروزرسانی است پس ممکن است در بعضی از بهروزرسانیها سایت شما به دلیل رعایت نکردن نکات خاصی در مورد طراحی استاندارد و بهینهسازی سایت برای موتورهای جستجوگر امتیازهای منفی دریافت کند و این امر باعث کاهش رتبه سایت شما در بعضی از جستجوها و حتی بهصورت کلی شود.
همچنین در بعضی از موارد ممکن است سایتها و وبلاگهایی که به شما لینک دادهاند در این بهروزرسانیهای الگوریتم رتبهبندی گوگل ، کاهش رتبه پیدا کنند که این نیز باعث کاهش رتبه سایت شما در SERP یا صفحات اولیه نتایج جستجوی گوگل میشود.
3. پایان محبوبیت سایت شما در گوگل
با بررسی آمار و ارقام بسیاری از سایت و وبلاگها و بر اساس گفته بسیاری از مهندسین بخش جستجوی گوگل بسیاری از سایتها بعدازاینکه به پایگاه دادههای گوگل راه پیدا میکنند گوگل در رتبهبندی صفحات وب به آنها امتیازهای مثبت ویژهای میدهد که این امر کاملاً طبیعی است چون گوگل نیز مانند اکثر کاربران اینترنتی دنبال جدیدترینها است که در عنوان این بخش از کلمه ماهعسل برای این دوره استفادهشده است. البته اکثر سایتها بعدازاین دوره درصورتیکه بهینهسازی نشوند و از طرف کاربران نیز زیاد موردتوجه قرار نگیرند در رتبهبندیهای بعدی گوگل رتبههای واقعیتری به آنها داده میشود که این امر شاید باعث کاهش رتبه سایت شما شده است.
4. جریمه شدن سایت شما به علت استفاده از فنهای سئو کلاهسیاه
درصورتیکه برای افزایش رتبه سایت خود در موتور جستجوگر گوگل و افزایش تعداد کاربرانی که از این طریق میتوانید برای سایت خود کسب کنید از فنهای سئو کلاهسیاه ( Black hat SEO ) مانند افزایش تعداد صفحات سایت خود با استفاده از اسکریپتهای مخصوص ، افزایش غیرواقعی CTR ، افزایش تعداد کلمات کلیدی مرتبط و … استفاده میکنید گوگل بهراحتی این فنها را میشناسد و ممکن است خیلی زود سایت شمارا جریمه کند و بهطور کل سایت شما به کاهش رتبه چشمگیری محکوم شود.
5. رقصهای گوگل و جابجا شدن نتایج جستجوها
در بعضی از اوقات و برای بعضی از کلمات کلیدی ممکن است متوجه شده باشید که سایت شما مثلاً از رتبه اول نمایش دادهشده در نتایج جستجو به رتبه 5 نزول کرده است و دیگر سایت ها جای شما را گرفته باشند. در این صورت خیلی ناراحت نشوید چون گوگل در حقیقت دارد با این کار خود ( رقص نتایج نمایش دادهشده ) بهترین حالت ممکن برای رتبهبندی سایت ها را امتحان می کند و در صورتی که بازهم کاربران بر روی صفحات موجود در سایت شما کلیک کنند در نتایجی که گوگل در آن ها رقصیده است به زودی شما دوباره به رتبه اول برای آن کلمه کلیدی باز می گردید و این بار جایگاه مستحکمتری را برای سایت خود در نتایج جستجوی آن کلمه کلیدی به دست آوردهاید.
6. مشکلهاست و سرورهای سایت شما
اگر از هاست های بیکیفیت و با سرورهای ضعیف استفاده میکنید ممکن است سایت شما در بسیاری از روزها برای بازدیدکنندگان به دلیل مشکلات سرور سایت شما غیرقابلدسترس ( Down ) باشد و درصورتیکه گوگل متوجه شود باگذشت چند روز مشکلات خرابی سایت شما رفع نشده است بهسرعت امتیازهای منفی به سایت شما میدهد که این باعث میشود در رتبهبندیهای بعدی سایت شما کاهش رتبه پیدا کند.
7. وجود لینکهای شکسته در سایت شما
یکی دیگر از دلایل از دست دادن رتبه سایت یا وبلاگ در موتورهای جستجوگر وجود لینکهای شکسته ( خراب ) در سایت شما است. گوگل و دیگر موتورهای جستجوگر همانطور که میدانید از رباتهای خود برای دنبال کردن لینکهای موجود در صفحات وب و ثبت محتوای آنها استفاده میکنند و درصورتیکه این رباتها در سایت شما با لینکهای روبرو شوند که خراب باشند و با رفتن به صفحه مقصد خطای 404 ( وجود نداشتن صفحه مقصد ) این عامل نیز یک امتیاز منفی بزرگ برای سایت شما میشود..
9. مشکلات موجود در فایل Robot.txt
از فایل Robot.txt می توانید برای راهنمایی ربات های موتورهای جستجوگر و دیگر ربات ها استفاده کنید و اگر می خواهید دسترسی آن ها را به بعضی از صفحات محدود کنید بهترین راه حل استفاده از همین فایل در شاخه اصلی سایت خود ( مثل http:/mrsz.ir/robot.txt ) است. اما در بعضی از موارد به دلیل دقت نکردن وبمسترها محتویاتی در این فایل قرار میگیرد که ممکن است موتورهای جستجوگر را از دسترسی به قسمت زیادی از سایت مربوطه منع کنند. پس در هنگامیکه متوجه کاهش رتبه سایت خود شدید حتماً سری به این فایل بزنید تا متوجه شوید توسط شما و یا دیگر اسکریپتهای که از آن ها استفاده می کنید در هاست خود تغییرات مضری در این فایل ایجاد نشده باشد.
10. وجود کدهای مخرب در صفحات سایت شما
بسیاری از وب مسترهای وب سایت به نکاتی مانند کاهش رتبه بعد از هک شدن سایت آن ها و … اشارهکرده بودند و در بیشتر این موارد چیزی که بعد از آنالیز صفحات موجود در سایت آن ها متوجه شدیم این بود که هکر یا برنامه مخربی که سایت آن ها را هک کرده بوده است در بعضی از صفحات به کد قالب سایت مربوطه چند خط کد مخرب که معمولاً برای سرقت اطلاعات شخصی افراد و یا لینک دادن به سایت خاصی است اضافه شده بود.
پیشنهاد می کنم مقاله افت رتبه سایت شما در گوگل چه دلایلی دارد؟ را هم بخوانید.
یکی از مهمترین دلایل کاهش رتبه سایت شما نیز در موتور جستجوگر گوگل می تواند وجود همین کدهای مخرب در صفحات سایت شما باشد که گوگل در صورت متوجه شدن آن توسط ربات های خود یا به صورت کلی سایت شما را در صورت تعمیر نکردن آن توسط شما از نتایج جستجو پاک می کند و یا در ابتدای تشخیص این مسئله در پایین نتایج جستجویی که مرتبط با سایت شما است از عباراتی مانند “این صفحه ممکن است به سیستم شما صدمه بزند” را نمایش می دهد تا به کاربران اینترنتی نیز این مسئله را خبر رسانی کند و معمولاً کاربران با دیدن این عبارات در پایین نتایج مرتبط با سایت شما بر روی لینک های سایت شما کمتر کلیک می کنند و خود این مسئله باعث کاهش درصد CTR ( تعداد نمایش صفحات سایت شما در نتایج جستجو به تعداد کاربرانی که از این طریق به سایت شما وارد شده اند ) سایت شما در موتور جستجوگر گوگل می شود که یکی از پیامدهای این موضوع کاهش کلی رتبه سایت شما است.
منبع : بهینه سازی وب
96/5/10
12:40 ص
برندسازی شخصی یا پرسونال برندینگ، از جمله موضوعاتی است که این روزها خیلی رایج شده است. کمتر مشاوری را در حوزه مدیریت و روانشناسی میتوانید بیابید که در این زمینه صاحب نظر نباشد.
بنابراین شاید مطرح کردن این بحث از طرف کسی چون من، که خود یک برند شخصی محسوب نمیشود، کاری جسورانه یا حتی نادرست تلقی شود. اما واقعیت را بخواهید اگر چه طراحی برنامه های برندسازی شخصی کاری تخصصی است و از غیرمتخصصانی چون من برنمیآید، اما تشخیص خطا در برندسازی شخصی، کار چندان دشواری نیست و گمنامانی چون ما هم میتوانند در آن زمینه نظر دهند (دوستی دارم که همیشه میگوید: من هرگز نمیتوانم بدون دستگاه و امکانات و تجهیزات کارگاهی، به تو اطمینان دهم که ماشین تو سالم است. اما خراب بودن را هر غیرمتخصصی هم متوجه میشود).
متاسفانه حوزهی برندسازی شخصی، چه در زبان فارسی و چه در زبان انگلیسی، چندان غنی نیست. منابع بسیار محدودی وجود دارند و آنها هم چندان قوی نیستند. اصولاً باید کسانی که برند شخصی معتبری دارند دربارهاش بنویسند و به نظر میرسند که چنان افرادی دوست ندارند به بهانهی چنین موضوعی، شخصیترین بخشهای مربوط به الگوی رفتاری و برنامه ریزی خود را برملا کنند.
من فهرستی از برخی منابعی را که در زبان انگلیسی در اینباره منتشر شده، در انتهای این نوشته آوردهام. خودم هم یک بار چند دقیقهای دربارهی برندسازی شخصی حرف زدم که در آرشیو فایلهای رادیو متمم موجود است و شاید شنیده باشید. اما در اینجا بیشتر مواردی را که به چشمم خورده است، بدون تقدم و تاخر خاص و بدون هرگونه ادعایی در مورد صحت علمی و عملی آنها، صرفاً به عنوان نظراتی شخصی مینویسم:
برندسازی شخصی و مقایسه آن با مفهوم شهرت
قبل از هر چیز، باید شهرت را از مقوله برندسازی شخصی تفکیک کنیم. شهرت مقولهی جدیدی نیست. از کهنترین تمدنها هم که سراغ بگیرید، مشاهیر مختلفی در آنها بودهاند و تنها اتفاقی که در طول این هزاران سال افتاده است، ریشهها و دلایل کسب شهرت تغییر کرده است. زمانی در یونان باستان، خطیبان و سیاستمداران معروف بودند. در امپراطوری روم، شهرت از آن فرماندهان جنگ بود. کسانی که مردم، عموماً آنها را به چهره نمیشناختند. اما نام آنها، تقدس و احترام به همراه داشت. کشیشان، مشاهیر قرون وسطی بودند و دانشمندان و فلاسفه، عصر روشنگرانی را به نام خود سند زدند. نویسندگان مطرح، در قرن اخیر به باشگاه مشاهیر پیوستند و پس از ظهور رسانههای جمعی تصویری مانند تلویزیون، نسل جدیدی از مشاهیر، به باشگاه صاحب نامان قدیمی و دارندگان برند شخصی افزوده شدند.
به عبارتی، عموم کسانی که ما به عنوان صاحبان بزرگ برند شخصی میشناسیم، مشاهیر بودهاند که به سبب شغل و موقعیت اجتماعی خود، مورد توجه عامه مردم قرار گرفتهاند. برندسازی شخصی – لااقل آنطور که در ذهن عموم ما شکل گرفته است – به روندی معکوس فکر میکند. به این معنا که من شغل و موقعیت اجتماعی برتر، ندارم و احساس میکنم که با استفاده از برندسازی شخصی میتوانم در این هیاهوی شلوغ جامعه، قدی بلندتر از اطرافیان داشته باشم. تفاوت شهرت به معنای قدیم آن و برندسازی شخصی به معنای جدید آن، چیزی شبیه تفاوت یک دختر قد بلند با دختری کوتاه قد است که کفشی با پاشنهای به ارتفاع خود، به پا میکند.
این معنا از برندسازی شخصی، صرفاً نظر من نیست. کافی است نگاهی به ویکی پدیا و تعریف آن از برندسازی شخصی بیندازید. کتابی که به عنوان نخستین توجه به برندسازی شخصی معرفی شده، کتاب Think and Grow Rich ناپلئون هیل است که مشخصاً خطاب به آدمهایی است که هنوز در ابتدای مسیر رشد و ثروت هستند. مقالهی لر و سالیوان هم که به عنوان مرجع معرفی شده، به این نکته توجه دارد که برندسازی شخصی چگونه میتواند مسیر شغلی ما را در آینده بهبود دهد. به عبارتی، ظاهراً مخاطب بخش قابل توجهی از متخصصان برندسازی شخصی، جامعهی گمنام جویای نامی هستند که دوست دارند از برند شخصی به عنوان ابزاری برای پیشرفت و سکویی برای پرتاب به موقعیتهای بالاتر استفاده کنند.
در اینکه بسیاری از سیاستمداران جهان و مشاهیر هالیوود، مشاور برندسازی شخصی دارند شکی نیست. اما فکر نمیکنم آن چیزهایی که ما در مورد برندسازی شخصی میشنویم، همان چیزهایی باشد که آنها میشنوند.
چرا برندسازی شخصی، اخیراً به صورت گسترده مورد توجه قرار میگیرد؟
به هر حال، با اطمینان نسبتاً زیادی میتوان گفت که ظهور شبکه های اجتماعی در جهان و رواج تب آنها در ایران، یکی از ریشه های جدی شدن برندسازی شخصی بوده است. ضمن اینکه شبکه های اجتماعی رسانه هایی ارزان قیمت یا رایگان به نظر میرسند و هر کسی فکر میکند حالا که رسانه ای در اختیار دارد، میتواند به برندسازی شخصی فکر کند، انبوه اعداد و ارقامی که با حضور در این رسانه ها، به سمت ما هجوم میآورند، اندیشیدن به برند شخصی را جدیتر کرده است.
خلاصه این مقدمهی طولانی اینکه ظهور شبکه های اجتماعی، ارزان شدن رسانه، عددی بودن و امکان مقایسه کمی موقعیت خود با دیگران در شبکه های اجتماعی، از جمله مواردی محسوب میشوند که تب برندسازی شخصی را جدیتر از گذشته کردهاند.
در این جا، با توجه به برخی از رایج ترین خطاهای حوزه برندسازی شخصی، بر چند نکته تاکید کنم:
* برندسازی شخصی به خودی خود، یک محصول و دستاورد نیست. بلکه لباسی است که بر تن محصول و دستاوردهای قبلی ما پوشانده میشود. شاید فردی که یک کسب و کار موفق دارد، بخواهد به برند شخصی خود فکر کند. شاید یک بازیگر یا کارگردان معروف سینما، در این اندیشه باشد که مردم او را چگونه میبینند یا او دوست دارد مردم او را چگونه ببینند. شاید یک فوتبالیست به برند شخصی فکر کند و مثلاً این سوال برایش مطرح باشد که داشتن یک فروشگاه پوشاک ورزشی، به تقویت برند و شنیده شدن نامش بیشتر کمک میکند یا صرفاً کسب درآمد از یک برند شخصی است که قبلاً ساخته شده. اساساً هرکسی که به صورت پیوسته روبروی مردم قرار میگیرد یا مورد توجه رسانه هاست، طبیعی است به این فکر کند که چه تصویری از او در ذهن مردم شکل میگیرد یا دوست دارد شکل بگیرد.
باید بدنی باشد تا برایش به دنبال لباسی بگردیم. اگر من تا کنون هیچ نوع سابقهی کار و فعالیت جدی نداشته ام، نمیتوانم با حضور در فیس بوک و اینستاگرام و شبکه های اجتماعی و پرداخت پول و خریدن صفحه در نشریات مکتوب، برندسازی کنم.
* برندسازی شخصی، نیازمند زمان زیادی است. مردم، عموماً به حرفی که خود ما در مورد خودمان میزنیم، چندان توجه نمیکنند. بلکه منتظر میمانند تا ببینند دیگران در مورد ما چه میگویند. من میتوانم اینجا ادعا کنم که مشهورترین فرد ایران هستم! اما شما وقتی چنین ادعایی را باور میکنید که از دوستانتان در مورد من بشنوید. میتوانم بگویم موفقترین مشاور مدیریت هستم. اما تا شما نام من را از زبان چند مدیر موفق نشنوید، توجهی به ادعای من نمیکنید. خلاصه ماجرا اینکه برندسازی شخصی، در نهایت توسط دیگران انجام میشود و نه خود ما.
آنچه که فرد میتواند در این میانه انجام دهد، شکل دادن به یک جامعهی کوچک مرجع است. به معنای اینکه اگر من بازیگر خوبی هستم، تعدادی کارگردان وجود داشته باشند که از کار من دفاع کنند و بخشی از جامعه هم در مورد کار حرفهای من صحبت کنند. اگر پزشک یا روانشناس خوبی هستم، گروهی از مراجعه کنندگانم من را تبلیغ کرده و از من دفاع کنند. اگر یک نویسنده هستم، خوانندگانی داشته باشم که نخستین تیراژ من را بخوانند و از آن دفاع کنند.
جی کی رولینگ را رسانهها رولینگ نکردند. اتفاقاً ناشران و رسانهها، همیشه او را رد کردند. فقط وقتی مردم کتابش را خریدند و به دیگران توصیه کردند و تیراژ فروش بالا رفت به ارقام میلیونی رسید، رسانهها تازه برای جلب مخاطب خود، به این پدیده توجه کردند. در ایران هم مثال از این دست کم نیست.
همه اینها به آن معنی است که برندسازی شخصی، نیازمند زمان است. درست مانند کاشتن یک دانه و انتظار کشیدن برای اینکه رشد کند و قد بکشد. شاید بتوان با آب و خاک و غذا و نور بهتر، به رشد سریعتر این گیاه کمک کرد، اما نمیتوان با فشار رسانهای، یک دانه را ترغیب یا تشویق کرد که یک شبه، به یک نهال واقعی ثمربخش تبدیل شود.
* در برندسازی شخصی موفق، ابتدا مردم به سمت شخص میآیند و نه اینکه شخص به سمت مردم برود. کافی است سری به دنیای اهل هنر بزنید. کیارستمی یا اصغر فرهادی، کارشان را کردند. کارشان خوب بود. مورد توجه قرار گرفت. مردم به سراغشان رفتند و از آنجا به بعد، ممکن است مسئله برند برای آنها جدی شود. چه آنکه، کم نیستند مشاهیری که برند شخصی را جدی نمیگیرند و زندگی خود را میکنند و دغدغهی آنها این نیست که مردم در مورد آنها چه فکر میکنند و یا حضور رسانهای آنها چگونه است.
احد عظیم زاده، بهروز فروتن، سلیمانی کاله و بسیاری از کسانی که ما به عنوان مدیران موفق کسب و کار میشناختیم و میشناسیم، کارشان را کردند. حالا که در سمینارهای مدیریتی مختلف دعوت میشوند و سخنرانی میکنند، ممکن است به برند شخصی خود فکر کنند. اثر یک نفر که از یک برند شخصی دفاع میکند بیشتر از صدها نفر است که صاحب برند به سراغشان برود و از آنها بخواهد که به او و کار او توجه کنند.
این فلسفه را میتوانید در جزئیترین رفتارها هم مورد توجه قرار دهید. از میان صفحات اینستاگرام یا فیس بوک یا هر شبکه اجتماعی دیگر، شما وقتی به یک صفحه وفادار میشوید که خودتان آن را پیدا کنید. اما آیا به روش رایج در ایران دقت کردهاید؟ من حداقل پنج نفر را میشناسم که تقریباً هر هفته، تمام کسانی را که صفحه اینستاگرام من را فالو میکنند، فالو میکنند و حتی بعد از رد شدن درخواستشان، چون هیچ آماری ندارد که چه کسی را فالو کردهاند، هفتهی بعد دوباره همین کار را تکرار میکنند. در این میان، شاید کسانی را پیدا کنند که با آنها آشنا شوند و حتی به کار آنها علاقمند شوند. اما هرگز نمیتوان چنین فردی را، با فرد دیگری مقایسه کرد که به تلاش و جستجو یا به توصیهی دوستانش، به سراغ صفحهی آنها برود.
شبیه همین ماجرا در مورد ارسال پیامک و پیامهای وایبری و ایمیلهای تبلیغاتی هم وجود دارد. امروزه با توجه به گسترده بودن زیرساختهای ارتباطی، ملاحظهی حریم شخصی دیگران، عملاً به درک و شعور خودمان برمیگردد. چون ابزارهای ارتباطی، آن دیوارهای محکم و بلند سابق را به دور خانههای ما ندارند. هر نوع ارسال پیام یا ایمیل یا پیامک به کسی که صریحاً برای دریافت آن، تقاضا نکرده است، تجاوز به حریم دیگران است و نمیتواند به برندسازی منجر شود.
البته این کار اگر چه برای برندسازی شخصی زیانبار است، همچنان میتواند به عنوان مصداق خاصی از تبلیغ مقبول باشد. اگر چه این نوع خاص از تبلیغ در زیرمجموعه Interruption Marketing یا بازاریابی با ایجاد مزاحمت و وقفه در کار دیگران، طبقه بندی میشود که بهترین متد تبلیغ نیست (اگر چه رایج ترین است).
البته ریشهی این ماجرا، به همان صبور نبودن باز میگردد. چون کمتر کسی حوصله دارد یک یا دو یا سه سال بنشیند تا مردم او را پیدا کنند. اساساً اگر چنین حوصلهای بود، کاری کرده بود و مردم تا کنون پیدایش کرده بودند. اما در این شیوه، فرد میخواهد راه چند ساله را با چند شب بیداری در رختخواب وکلیک کردن روی تک تک افراد جامعه، طی کند! کمتر کسی دقت دارد که این شیوه، با پخش تراکت در سر میدانها که سالها پیش رواج داشت، هیچ تفاوت ماهوی ندارد.
* برندسازی شخصی با ایجاد یک تصویر رویایی ایدهآل فرق دارد. برند شخصی وقتی تاثیرگذار است که با واقعیت فرد، منطبق باشد. اگر من محمدرضا شعبانعلی، یک جمله حرف ادبی هم بلد نیستم بزنم، با انتشار متون ادبی و مقالات وزین و روخوانی از نوشتههای ادبی دیگران، به یک شخصیت فرهنگی مبدل نمیشوم. دیر یا زود، مردم مرا در جایی خواهند دید و میبینند که من، در وصل کردن مسند و مسند الیه جمله هم، چه عذاب الیمی را متحمل میشوم. اگر فردی عصبی باشم، نمیتوانم چهرهای خونسرد و آرام از خودم ایجاد کنم. دیر یا زود، فرصتی پیش میآید و مردم، آن چهره را هم میبینند و هیچ چیز برای مردم هیجان انگیزتر از این نسیت که تعارضی بین برند شخصی ساخته شده و واقعیت زندگی ببینند.
برندسازی شخصی، زمانی اثربخش است که خودم باشم و خودم را بپذیرم و آنطور که هستم، با همه قوتها و ضعفهایم، روبروی مخاطب بایستم.
* برندسازی شخصی، با ایستادن کنار همهی افراد صاحب نام و صاحب برند، تفاوت دارد. کم نیستند کسانی که هر روز، با این و آن عکس میاندازند و منتشر میکنند. امروز با این حرف می زنند و فردا با آن. شاید آقای دوربین را که زمانی تلویزیون نشانش داد و حتی با او صحبت کرد به خاطر داشته باشید. مرد مشترک همهی عکسهای معروف رسانهای. او در همهی تظاهرات و برنامهها و مراسم، به دنبال دوربین میگشت و به آن لبخند میزد. امروز ماجرا کمی سادهتر شده. به لطف تکنولوژی، آن دوربین معروف را در موبایل جاسازی کردهاند و مشاهیر را هم به هر حال همه جا میتوان یافت. در سمینارها، در جلسات، در هواپیما و رستوران. چنین میشود که انبوهی عکس سلفی و غیرسلفی با مشاهیر منتشر میشود. من هر روز در آغوش این هستم و در پشت آن. با یکی دست میدهم و از دیگری امضا میگیرم.
جامعه مخاطب، در تعریف دقیق هویت یک برند شخصی، به برندهای شخصی و تجاری دیگری که به او مرتبط و متصل هستند و با او تداعی میشوند، توجه دارد. اگر یک برند شخصی را در کنار هر فرد مربوط و نامربوطی ببیند، در بهترین حالت، او را با یک مجری برنامه تلویزیونی یکسان فرض میکند. بگذریم از اینکه مجریها هم این روزها آموختهاند و هر کدام، سبک خاصی از برنامه ها را اجرا و هدایت میکنند.
* به دست آوردن دل همه، با برندسازی شخصی تفاوت دارد. این توصیه که چنان با نیک و بد خو کنیم که پس از مردن، مسلمان به زمزم شوید و هندو بسوزاند، در عمل مصداقهای خیلی معدود و کمی داشته است. هر برندی همیشه مخالف دارد. من همیشه کسی مانند استیو جابز یا مانند اپل را مثال میزنم که حتی در ایران – که هیچ فعالیت رسمی ندارد – یک برند مطرح محسوب میشود.
در یک مهمانی بنشینید و ببینید که اپل و آیفون، چقدر فحش میخورند و ناسزا میشنوند. قاعدتاً – اگر واژه های استاد مطهری را به عاریه بگیرم – هر وقت «جاذبهای» باشد، «دافعهای» هم هست. از میان برندهای موبایل، به یک برند فکر کنید که نه مخالف دارد نه موافق (اجازه بدهید من مثال نزنم!). به طور قطع میتوان گفت نامی که به ذهن شما میرسد صرفاً یک نام است و نه یک برند مطرح.
دوستانی که هم زمان سنگ ولنتاین و سپندارمذگان را به سینه میزنند، نه دل اینها را به دست میآورند و نه آنها را. مدرنترها، آن را باستان شناس تاریخی و حفار گورهای کهنه میدانند و طرد میکنند و فرهنگ محوران پارس اندیش هم، آنها را به عنوان گم شده در فرهنگ غرب، از خود میرانند. خودشان میمانند و دو شب به یاد ماندنی! (مثالهای دیگر از این دست کم نیست).
بحث در مورد برندسازی شخصی، به اینجا ختم نمیشود. اگر علاقمند باشید میتوانید به کتابهایی مانند Me 2.0و Brand You و You Inc. و The brand called you وانواع کتابهای دیگری که در این زمینه وجود دارد، مراجعه کنید. اما خلاصه بحث همان استعارهای است که همیشه به کار میبرم. تخم مرغ از داخل که رشد کند و بشکند، به یک موجود زنده مولد تبدیل میشود. از بیرون نمیشود به آن زیاد فشار آورد. اگر بشکند، جز درست کردن نیمرو و پر کردن شکم دیگران، کاربردی نخواهد داشت.
منبع : روز نوشته های محمد رضا شعبانعلی
96/5/9
12:39 ص
از سال قبل آموزش بازاریابی با اینستاگرام را آغاز کردهام و چندین کارگاه تخصصی در این زمینه برگزار کردهایم. در این شماره میخواهم چند ترفند ارزشمند را با شما دوستان همیشگی موفقیت در میان بگذارم.
اگر اکانت اینستاگرام دارید، آیا اینستاگرام را بیشتر چک میکنید یا ایمیلتان را؟ روز به روز بازاریابی با ایمیل سختتر میشود. البته منظورم این نیست که قدرتش را از دست داده یا باید کنار گذاشته شود. هنوز اصلیترین روش ارتباط در بازاریابی اینترنتی همان ایمیل است. ولی اطلاعرسانی، جلبتوجه مخاطب و بازاریابی از طریق رسانههای اجتماعی هر روز آسانتر میشود. دلیل آن است که رسانههای اجتماعی برای مخاطب خیلی بیشتر از سایت ما یا حتی ایمیل شخصی جذاب است.
جای هیچ شکی نیست که اینستاگرام توانسته رتبه اول را در تمام رسانههای اجتماعی موبایل به خود اختصاص دهد. اینستاگرام بیش از 300 میلیون کاربر دارد که بیش از 200 میلیون از آنها کاملا فعال هستند. یعنی مطالب جدید را میبینند. جالب است بدانید هماکنون بیش از 20 میلیارد عکس در اینستاگرام وجود است، یعنی تقریبا به ازای هر فردی که روی کرده زمین زندگی میکند 3 عکس وجود دارد!
اگر بتوانیم از اینستاگرام درست استفاده کنیم و ترفندهای آن را بدانیم به راحتی میتوانیم برندمان را محبوبتر کنیم و همچنین محصولات و خدمات را بفروشیم. شما حتی اگر سایت نداشته باشید باز تا حدی میتوانید از روشهای بازاریابی با اینستاگرام استفاده کنید. اگر فرصت بازاریابی با رسانههای اجتماعی را از دست بدهید، یک ابزار تبلیغاتی رایگان و بسیار قدرتمند را کنار گذاشتهاید.
هنگامی که تعداد فالوورهای اینستاگرام سایت مدیرسبز حدود 1000 نفر بود، حدود ساعت 8 عصر پنجشنبه یک کوپن تخفیف در اینستاگرام گذاشتم و نوشتم فقط تا 23:59 امشب. یعنی آن کوپن فقط برای 4 ساعت معتبر بود. فقط در آن 4 ساعت چند میلیون تومان فروش ایجاد شد. اگر همین کار با ایمیل انجام میشد قطعا به این سرعت نتیجه نمیداد. برای دیدن این مورد واقعی میتوانید در اینستاگرام modiresabz را جستجو کنید.
اگر میزان کل فروش را به تعداد دنبالکنندهها تقسیم کنیم میبینیم در این مورد خاص مالی هر فالوور حدود 4000 تومان میشود. یعنی هر دنبالکننده برایمان میتواند 4000 تومان فروش ایجاد کند. بنابراین حتی ارزش دارد بر تبلیغاتی سرمایهگذاری کنیم که نتیجه آن افزایش تعداد هواداران ما شود.
مدل جدید بازاریابی اینترنتی که روز به روز در حال رایج شدن است، هدایت افراد سایت به رسانههای اجتماعی است. پس از آنکه بازدیدکننده دنبالکننده یکی از رسانههای اجتماعی شد، به او دسترسی داریم و میتوانید پیامهای بازاریابی را از این طریق برایش ارسال کنیم.
در ادامه به بررسی 7 ترفند میپردازیم که میتواند عملیات بازاریابی شما را در اینستاگرام بهبود بخشد.
در اینستاگرام شما میتوانید آدرس وبسایت را در پروفایلتان وارد کنید. اگر وبسایت ندارید بهتر است آن قسمت را خالی نگذارید. مثلا میتوانید آدرس پروفایل لینکدین خود را وارد کنید. اگر سایت دارید بهترین حالت آن است که به جای وارد کردن آدرس صفحه اصلی سایت، افراد را به صفحه فرود خود هدایت کنید. صفحه فرود صفحهای است که در آن ایمیل مخاطب را دریافت میکنید و به ازای آن یک هدیه به او میدهید. هدیه میتواند یک کتاب الکترونیکی رایگان، آموزش صوتی، فیلم یا هر اطلاعات جذاب دیگر باشد.
از عکسهایی استفاده کنید که باعث کنجکاوی شود. اگر عکسهایی بسیار معمولی و حتی با کیفیت عالی منتشر کنید هیچ انگیزهای برای توقف بر عکستان ایجاد نمیکنید. افراد اغلب با عکسهای زیادی مواجه هستند و تنها چیزی که باعث توقف بر یک عکس خاص میشود حس کنجکاوی است. برای ایجاد کنجکاوی روشهای زیادی وجود دارد. مثلا میتوانید از یک محصول از فاصلهای بسیار نزدیک عکس بگیرید که به راحتی قابل حدس زدن نیست. ایده دیگر گرفتن عکس از زاویهای نامتداول است. کمی وقت بگذارید و بر خلاقیت عکسها کار کنید و ببینید چقدر بیشتر موردتوجه قرار میگیرند.
در بخش توضیحات پروفایلتان که Bio نامیده میشود بدیهیات و موارد کلیشهای ننویسید. همچنین از خودتان و کسبوکارتان تعریف نکنید. بلکه فقط بر پاسخ یک سوال متمرکز شوید. چرا دیگران باید شما را فالو کنند؟ مهمترین مطلبی که باعث فالو شدن شما میشود ارائه دلیلی قانعکننده برای این کار است. در واقع خیلی واضح بگویید که با فالو کردن شما چه مزیتی به دست میآورند.
مثال نامناسب: بزرگترین شرکت آموزشی در زمینه بازاریابی و مدیریت
مثال مناسب: با فالو کردن این صفحه با نکات و ترفندهای مدیریتی آشنا شوید و برای خرید از سایت کوپنهای تخفیف دریافت کنید.
در صفحه اینستاگرام مدیرسبز چند تست انجام دادیم تا ببینیم بهترین راهکار برای هدایت افراد از اینستاگرام به سایت و ایجاد فروش چیست. فرض کنیم میخواهید برای اعضای اینستاگرام خود یک فروش ویژه بگذارید و 20 درصد تخفیف بدهید. اعلام این موضوع که محصولات 20 درصد تخفیف دارند جذابیت چندانی ایجاد نمیکند. بهترین کار آن است که یک کوپن تخفیف 20 درصدی به صورت کاملا انحصاری در اختیار دنبالکنندگان شما در اینستاگرام قرار دهید. در سایت و جاهای دیگر هیچ صحبتی از این تخفیف نکنید.
یکی از کارهای بسیار اشتباه که توسط بسیاری از بازاریایان اینترنتی انجام میشود، انتشار تمامی پستها در تمام رسانههای اجتماعی و شبکههای اجتماعی است. یعنی فرض کنید شما یک فروش ویژه دارید. این مطلب را در فیسبوک، اینستاگرام، لینکدین و … اعلام میکنید. پس از مدتی کاربران میبینند که رسانههای اجتماعی شما کپی همدیگر هستند. بنابراین به این نتیجه میرسند که لزومی ندارد تمام آنها را دنبال کنند. کافی است گاهی به یکی از آنها نگاهی بیندازند. البته گاهی لازم است مطلبی را در تمام رسانهها منشتر کنید، ولی در هر رسانه مطالب اختصاصی هم داشته باشید.
عکس پروفایلتان را ماهی یک بار عوض کنید! شاید این مورد کمی عجیب به نظر برسد، ولی این کار باعث میشود از دید اینستاگرام کاربر فعالتری محسوب شوید. هرچه کاربر فعالتری باشید، عکسهای شما در نتایج جستجوی اینستاگرام جایگاه بهتری خواهد داشت و احتمال دیده شدن عکسهایتان و فالو شدن شما بیشتر میشود.
شاید فکر کنید اکانت من کاملا تجاری است و مثلا لوگوی شرکت را به عنوان عکس پروفایل قرار دادهام. چگونه میتوانم هر ماه آن را عوض کنم؟ با کمی خلاقیت این کار انجامپذیر است. میتوانید به مناسبتهای مختلف لوگو را کمی تغییر دهید. مثلا با شروع زمستان میتوانید چند دانه برف به لوگو اضافه کنید. یا با شروع بهار زمینه لوگوی شما گل و گیاه باشد. حتی گاهی میتوانید بر عکس پروفایلتان بنویسید: فروش ویژه!
در اینستاگرام به آموزش بپردازید. شاید بلافاصله بگویید کار من آموزش نیست. مثلا فروشگاه لوازم اتومبیل دارم. حتی اگر لوازم اتومبیل میفروشید کار اصلی شما آموزش است. البته منظور از آموزش ارائه نکات و ترفندهایی درباره لوازم اتومبیل است. همچنین میتوانید نکاتی را بگویید تا مخاطب با خواندن آن بتواند خرید بهتری انجام دهد. در آموزشها توضیح دهید چگونه میتوان تشخیص داد محصول کیفیت مناسبی دارد یا خیر. درواقع اغلب خریداران به کمک و آموزش نیاز دارند و ترجیح میدهند محصول را از کسی بخرند که آموزش بهتری میدهد. یکی از دلایل موفقیت دیجیکالا همین است. اغلی افراد برای کسب اطلاعات درباره محصول و مقایسه محصولات به سایت مراجعه میکنند، سپس به خریدار تبدیل میشوند.
منبع : مدیر سبز
96/5/8
5:28 ع
افزایش ترافیک سایت قدمی ضروری در موفقیت اینترنتی است.
سایت شما در هز زمینهای باشد، اولین چیزی که به آن نیاز دارید بازدیدکننده است. بدون داشتن بازدیدکننده علاقهمندانی نخواهید داشت و در نتیجه فروشتان صفر خواهد بود!
با استفاده از 8 روش زیر میتوانید از همین امروز به افزایش ترافیک سایت و ایجاد ترافیک پایدار برای سایتتان بپردازید:
اولین قدم بزرگ برای افزایش ترافیک سایت این است که سایت خود را به تمام موتورهای جستوجو معرفی کنید و آن را طوری بهینه کنید که وقتی کسی کلمات کلیدی سایتتان را جستجو کرد جزو اولین نتایج جستجوی سایتهایی مثل گوگل باشید. همچنین سایت خود در تمام دایرکتوریها و مرجعهای آنلاین ثبت کنید. دایرکتویها یا فهرستها سایتهایی هستند که سایتهای دیگر را معرفی میکنند. برای یافتن سایتهای دایرکتوری در گوگل عبارت «فهرست سایتهای فارسی» را جستجو کنید.
موتورهای جستوجوی معروف و مهم گوگل، یاهو و بینگ هستند ولی مطمئن شوید که سایتتان در موتورهای جستجوی غیرمعروف دیگر هم ثبت شود چون تعداد سایتهایی که شما را در فهرست خود داشته باشند در رنکینگ موتورهای جستوجوی یاهو و گوگل تاثیرگذار است.
نوشتن مقالات در انجمنها و جواب دادن به پستهایی که با کارتان مرتبط است روش بسیار خوبی برای مطرح کردن خودتان است. بهسادگی با پاسخ دادن به سوالاتی که در فروم ها مطرح میشوند میتوانید بهراحتی بین علاقهمندان بهعنوان یک متخصص در کسبوکارتان مطرح شوید. همچنین به سوالات رایج و نیازهای اصلی علاقهمندان پی خواهید برد. همچنین بررسی کنید که قوانین فروم به شما اجازه بدهد که لینکی از خود را بهعنوان امضا یا زیرنویس قرار دهید. اگر چنین است حتما از این فرصت استفاده کنید تا مردم با خواندن جوابها و مطالب شما علاقهمند به بازدید از سایت شما شوند. این موضوع باعث افزایش ترافیک سایت شما میشود.
یک امضای ساده با یک توضیح یکخطی در مورد مزایای اصلی خدمات خود تهیه کنید. این امضا را میتوانید زیر هر ایمیلی که میفرستید قرار دهید. حتی میتوانید ایمیلهایی با مطالب مرتبط تهیه کنید و با امضای خودتان پخش کنید. دقت کنید که این ایمیلها وقتی دستبهدست فوروارد شوند تعداد خیلی بیشتری از علاقهمندان تبلیغات تان را خواهند دید. دقت کنید که احتمالا دوستان کسانی که به کارتان علاقهمند هستند و ایمیل فوروارد شده به دستشان میرسد نیز احتمالا به کارتان علاقهمند خواهند بود.
این روش افزایش ترافیک سایت هم درست مانند نوشتن مطلب و نظر دادن در فروم ها است. میتوانید در وبلاگهای مرتبط نظر بدهید. بسیاری از وبلاگنویسان از اینکه بهعنوان مهمان در وبلاگشان مطلب بنویسید خوشحال میشوند. مزیت این روش نسبت به نوشتن مطلب در فروم ها این است که از اعتبار وبلاگ و نویسنده اصلی آن برای اعتبار بخشیدن و تایید خودتان استفاده میکنید.
در تمام رسانههای اجتماعی معروف صفحهای بسازید و مطالب مفید و ارزشمندی درباره کارتان منتشر کنید. در این صفحات تا حد ممکن به معرفی محصولان خود نپردازید. مطالبی بنویسید که مخاطبان شما از دیدن آن لذت ببرند. شاید بهترین کار انتشار مطالب آموزشی بسیار کوتاه باشد چون به سرعت به افزایش ترافیک سایت شما کمک میکند.
تبادل لینک با سایتهای غیررقیب ولی مرتبط با کسبوکارتان یا مرتبط با بازار هدفتان میتواند منبع فوقالعادهای برای بهدست آوردن ترافیک مفید باشد. در این روش هم شما و هم سایتی که با آن تبادل لینک میکنید بهره میبرند. به سایتهایی درخواست تبادل لینک بدهید که رتبه آلکسای آنها تقریبا با رتبه شما یکسان است. توقع نداشته باشید سایتهای با رتبه بسیار بهتر از شما حاضر به تبادل لینک شوند.
از فضای تبلیغاتی سایتتان برای تبلیغ سایت دیگری استفاده کنید و از آن سایت بخواهید که تبلیغ سایت شما را در سایت خود قرار دهد. این کار چیزی شبیه تبادل لینک است ولی به جای لینک احتمالا یک بنر تبلیغاتی رنگارنگ را تبادل میکنید.
مقالههای کوتاه یا چندصفحهای بنویسید و در بخش منابع و «درباره نویسنده» توضیحاتی در مورد خودتان و لینکی به سایت خود درج کنید. این مقالات را بسته به طول مقاله به سایتهای خبری، مجلات معمولی یا مجلات اینترنتی و یا به سایتهای دانلود و پخش مقالات بفرستید. این مقالات علاوه بر افزایش بازدیدکنندگان سایت، باعث شناخته شدن شما بهعنوان یک متخصص در حوزه کاری مرتبط میشوند و احتمال خرید از شما افزایش مییابد. همچنین عده زیادی این مقالات را بازنشر خواهند کرد یا در سایت خود خواهند گذاشت که مقدار زیادی ترافیک و اعتبار مجانی برایتان به همراه خواهد آورد.
96/5/7
10:18 ع
بازاریابی محتوا و استراتژی محتوا، از جمله واژههایی هستند که در سالهای اخیر به صورت گسترده در فضای رسانه ها به کار گرفته میشوند. در این نوشته، قصد داریم مفهوم بازاریابی محتوا را شفافتر کرده و مسیر را برای درسهای تخصصی که در ادامه سری استراتژی محتوا مطرح خواهیم کرد، هموارتر نماییم.
با توجه به اینکه تاکنون به صورت پراکنده درباره بازاریابی محتوا و استراتژی محتوا حرفهای زیادی در متمم مطرح کردهایم و از این به بعد میخواهیم به صورت زیربنایی و تخصصی به این موضوع بپردازیم، در کنار هر یک از جملات و توضیحات، اگر قبلاً مطلبی را مطرح کرده باشیم، به صورت توضیح بیشتر: … لینک مربوط به آن را میگذاریم تا دوستانی که از این نقطه با ما همراه شدهاند، در پیگیری مطالب دچار مشکل نشوند.
اگر حدود پانزده دقیقه از وقت خود را در اختیار ما قرار دهید، تلاش میکنیم تا حد خوبی، دلایل شگل گیری و جدی شدن بحث بازاریابی محتوا را مطرح کنیم. در درسهای بعدی، مفهوم دقیق تر محتوا، نحوه اندازه گیری و ارزیابی محتوا و همینطور شیوه تدوین استراتژی محتوا را مرور خواهیم کرد.
اگر بپذیریم که بازاریابی محتوا شیوه ای برای فروش است میتوانیم بگوییم که هرکس چیزی برای فروختن دارد، میتواند به بازاریابی محتوا هم به عنوان یک ابزار و گزینه نگاه کند.
دقت داشته باشید که ما فروش را به معنای عام آن به کار میبریم. همان تعبیری که استیونسن میگفت:
به عبارتی، همانطور که یک تولیدکننده چای، تلاش میکند چای خود را به مشتریان بیشتری بفروشد و هر مشتری هم میزان بیشتری از چای او خریداری کند، یک نویسنده هم در حال فروختن کتاب خود به مردم یا به ناشر است و دوست دارد کتابش را به قیمت بیشتری و به تعداد خوانندگان بیشتری بفروشد.
حتی کسانی که اساساً هدفشان کسب مادیات نیست و به صورت غیرانتفاعی فعالیت میکنند هم با این معنای عام فروش فروشنده محسوب میشوند.
به عنوان مثال، یک موسسه خیریه هم که از کودکان سرطانی حمایت میکند، درگیر فرایند فروش است.
این موسسه، میخواهد که مردم، خریدار حرفها و خواستهها و خدماتش باشند. بنابراین تلاش میکند مخاطبان خود را افزایش دهد و از هر کدام از مخاطبان خود هم، کمک و حمایت بیشتری دریافت کند.
حالا بیایید در یک سازمان، به مدیر واحد پاسخگویی تلفنی به مشتریان فکر کنیم.
عموم شرکتها، واحد پاسخگویی به مشتریان را چندان جدی نمیگیرند.
یا کم سابقه ترین و غیرمتخصصترین کارکنان خود را به این بخش میفرستند.
عملاً مدیر این واحد هم مشکل فروش دارد. نه به معنای اینکه از واحدهای دیگر پول بگیرد و خدمات ارائه دهد.
بلکه به این معنا که اعتبار این واحد افزایش یافته، در جلسات رسمی سازمان، حرفهایش خریدار بیشتری داشته و نظرات این واحد بتواند بر سیاستهای کلان سازمان، تاثیرگذار باشد.
با این تعاریف، کافی است یک بار دیگر فکر کنیم و ببینیم که من یا سازمان من چه چیزی را میفروشد و بازاریابی محتوا قرار است به من برای فروش چه چیزی کمک کند؟
این روزها خیلی از مردم، وقتی لغت محتوا و بازاریابی محتوا را میشنوند بلافاصله به محتوای دیجیتال فکر میکنند.
اما محتوای دیجیتال اگر چه یکی از شکلهای رو به رشد محتوا در دنیای امروز محسوب میشود، تنها یکی از انواع محتواست. اگر شما یک نویسنده هستید و کتاب منتشر میکنید، باز هم تولیدکننده محتوا هستید.
اگر شب هنگام، اوقات فراغت خود را با ارسال پیام و پیامک از طریق نرم افزارهای مختلف مانند وایبر و واتزاپ و … میگذرانید، تولیدکننده محتوا هستید.
اگر معلمی هستید که در کلاس درس میدهید تولیدکننده محتوا هستید.
اگر مدیر تضمین کیفیت یک شرکت هستید و دستورالعملها و فرایندها را تنظیم و منتشر میکنید، تولیدکننده محتوا هستید.
اگر داستانهای اخلاقی و مذهبی برای مردم تعریف میکنید و تلاش میکنید آنها را به زندگی بهتر هدایت کنید، تولیدکننده محتوا هستید.
اگر فیلم میسازید تولیدکننده محتوا هستید.
حتی کسی که قبض تلفن همراه چاپ میکند یا فاکتور فروش یک فست فود را صادر میکند، در حال تولید محتوا است.
البته برخی شغلها به طور مستقیم تولیدکننده محتوا هستند و به بازاریابی محتوا فکر میکنند و برخی دیگر، تولید محتوا را به عنوان فرایندی جانبی در کار خود تعریف میکنند.
قاعدتاً یک جایگاه اختصاصی برای بنزین (به قول خودمان پمپ بنزین) تولیدکننده محتوا به نظر نمیرسد.
اما اگر برگهای به رانندگان بدهد و روی آن فهرستی ده گانه از مواردی که مصرف سوخت خودرو را افزایش میدهند نوشته باشد، به یک تولیدکننده محتوا تبدیل شده و احتمالاً به بازاریابی محتوا هم فکر می کند.
بنابراین، بازاریابی محتوا را باید به عنوان زیرمجموعهای از حوزه بازاریابی در نظر گرفت تا حوزهی تکنولوژی دیجیتال.
اجازه بدهید به جای اینکه برای شما از گسترش اینترنت و شبکه های ارتباطی و موبایل و لپ تاپ – که قطعاً رویدادهای مهمی محسوب میشوند – بگوییم، به روندی که طی چند هزار سال اخیر شکل گرفته است نگاه کنیم:
هنوز نمیدانیم که چرا انسان اولیه بر دیوار غارها تصاویر مختلف ترسیم میکرده است.
مستقل از اینکه آن تصاویر را برای زیبایی ترسیم میکرده یا برای اینکه آنها را به عبادت بنشیند و یا اینکه پیامی از خود برای بازماندگان و آیندگان به جا بگذارد، به هر حال انسان اولیه، تولید محتوا را قبل از قسمت عمدهای از تولیدات فیزیکی آغاز کرده است.
وقتی که ارتباطات شکل گرفت، محتوا این بار شکل پیام را به خود گرفت.
حالا محتوا فرستنده و گیرنده هم داشت و در یونان باستان، آنها که در دو ماراتون پیروز بودند، حاملان پیامهای مهم تلقی میشدند.
انسان همچنان به تولید محتوا ادامه داد.
محتوا فقط تصویری زیبا بر دیوارهی غار یا یک پیام مهم سیاسی نبود.
جارچیها، اولین توزیعکنندههای رسمی محتوای خبری بودند و طبیعتاً چون استفاده از جارچی، به پشتوانه حقوقی و سرمایه مادی نیاز داشت، پادشاهان تنها کسانی بودند که میتوانستند عرضهی انبوه محتوا را در میدانهای شهر انجام دهند و به نوعی نخستین رسانه ها شکل گرفتند.
عصر چاپ و انتشار روزنامهها، نسل بعدی عرضه محتوا را رقم زد.
حالا تولید محتوا به عنوان یک شغل، رسماً شکل گرفته بود و رسانه، معنا پیدا کرده بود.
البته هنوز بازاریابی محتوا به شکلی که امروز شناخته میشود رایج نبود.
روزنامه ها، خبر و گزارش منتشر میکردند و صاحبان کسب و کار هم، در ازاء پرداخت پول، اجازه داشتند آگهیهای خود را در آنها منتشر کنند.
شاید اگر بخواهیم کمی موشکافانهتر نگاه کنیم، روزنامههای دولتی آن زمان، به نوعی فلسفه بازاریابی محتوا را میفهمیدند.
روزنامه منتشر میشد و با انواع محتوا، مردم را خوشحال و راضی و سرگرم میکرد تا در لا به لای آن، دولتها هم بتوانند به تبلیغ ایده ها و نظریات خود و به نوعی به بازاریابی خودشان و افکارشان بپردازند.
رادیو نسل بعدی بستر تولید محتوا بود.
حالا صدا هم به انواع محتوا افزوده شده بود و تلویزیون به تدریج تصویر را هم وارد فضای محتوا میکرد.
در این میان روزنامه ها نقش خود را از دست ندادند.
مجله های تخصصی شکل گرفتند.
این مجلهها که به صورت هفته نامه و ماهنامه برای خانواده ها، پزشکان، ورزشکاران، حقوقدانان و … منتشر میشدند، ایدههای جدیدی را در بازاریابی محتوا به همراه آوردند.
پزشکان هوشمند آموختند که به جای آگهی تبلیغاتی، مقالاتی آموزشی درباره مواجهه با بیماریها بنویسند.
روانشناسان، یادگرفتند که به جای اصرار و التماس برای اینکه مردم به آنها پول بدهند و مشورت بگیرند، ستون پاسخ به سوالات، راه بیندازند و با لبخندی بر لب و چهرهای مهربان، آمادگی خود را برای پاسخگویی به سوالات مطرح کنند.
آنها میدانستند که خوانندهی مقالات، مشتری مطبها و مراکز مشاوره آنها هم خواهد بود.
ماهوارهها نسل جدیدی از بستر ارتباطی بودند که رسانههای فراگیر را شکل دادند.
حالا کشورهای مختلف میتوانستند به بازاریابی در نقاط دیگر جهان فکر کنند.
از طرفی هزینه تاسیس شبکههای جدید کاهش یافته بود.
دغدغههای ارتباط بین فرهنگی هم بیشتر شد و حالا بازاریابی محتوا میآموخت که باید بکوشد محتوای فراگیر تولید کند.
هر جا هم که چنین مسئله ای امکان پذیر نیست، بسته به سلیقه مردم محتوا بسازد.
مک دونالد آموخت که محتوای تبلیغاتیاش در کشورهای مسلمان، باید در ماه رمضان رنگ و بوی اسلامی بگیرد و در غیر این صورت اثربخش نخواهد بود.
کشورها آموختند که در محتواهای تولیدی خود برای نقاط دور جهان، تصویری خوش آب و رنگتر از واقعیت خود را ترسیم کنند.
صنعت گردشگری آموخت که تولید محتوا برای جذب توریست، چیزی فراتر از انتشار سفرنامههای جهانگردان قدیمی است و حالا میتوان تیزرهای تبلیغاتی جذاب تولید و پخش کرد.
تولید محتوا به تدریج به یک دانش تخصصیتر تبدیل شد.
حالا روزنامه نگاران قدیمی، خودشان را اصحاب رسانه معرفی میکردند.
تولید فیلم و موسیقی و کتاب و مقاله موفق، به ترکیبی از انسانشناسی و روانشناسی و حقوق و بازاریابی و مدیریت نیاز داشت.
هزینه تولید محتوا بالا رفته بود و مردم ترفندهای تبلیغاتی را به خوبی آموخته بودند.
در این میان بازاریابی محتوا به شیوه امروزی آن، به تدریج در حال شکل گیری بود.
به تدریج اینترنت و دنیای وب شکل گرفت.
وب سایتها ابزارهای ارزان قیمت و اثربخش بودند که هر شخص یا سازمانی میتوانست با صرف بودجه و انرژی کمی، آنها را در اختیار خود داشته باشد.
فراگیر شدن کاربران اینترنت، شکل گیری امکان نقل و انتقال پول در فضای آنلاین، شبکه های اجتماعیوگوشیهای هوشمند، همه و همه باعث شدند که محتوا مفهومی جدیتر پیدا کند.
عصر جدیدی شکل گرفت که تولید محتوا و بازاریابی محتوا و تدوین استراتژی برای عرضه محتوا، یکی از دغدغههای اصلیاش بود.
اتفاقات زیادی در سالهای اخیر باعث شد که روند و مسیر حرکت بازاریابی از بازاریابی سنتی به بازاریابی محتوا تغییر کند.
یکی از مهمترین تغییرات، ایجاد احساس آگاهی و دانش در ذهن مشتریان بود.
اگر میگفتند خودرو باید سه چرخ داشته باشد، میگفتیم حتماً درست است و اگر میگفتند کف خودرو باید از کف خیابان دو متر فاصله داشته باشد، میگفتیم حتماً اسراری در این طراحی است که ما نمیفهمیم.
اما امروز، هر کسی که در خیابان راه میرود و خودرویی دیده است، خود را متخصص خودرو میداند. مهم نیست که بنز باشید و آخرین مدل خود را تولید کنید یا تویوتا باشید و با سهم بزرگی از بازار جهانی، محصول جدید خود را روانه بازار کنید.
مردم به سادگی نظر میدهند: کاش بنز این آپشن را هم اضافه میکرد. تویوتا در طراحی پشت خودرو کم حوصلگی به خرج داده است! شرکت … نباید به سمت تولید خودروی SUV میرفت. طراحی گیربکس فلان شرکت ضعیف است!
شبیه همین ماجرا را میتوانیم در مورد گوشیهای موبایل هم مثال بزنیم.
مهم نیست اپل باشید و در صنعت خود پیشرو باشید.یا اینکه استیو جابز باشید و مرده باشید! هر کسی که یک بار گوشی موبایل در دست گرفته است، معتقد است که اگر استیو جابز را دیده بود و نصیحتهای خودش را مطرح میکرد، الان اپل خیلی موفقتر بود!
واقعیت این است که اگر نسبت دانش به پیچیدگی محصول را در نظر بگیریم، مشتریان موبایلهای قدیمی نوکیا که نقش گوشتکوب را هم ایفا میکرد، دانش بیشتری نسبت به موبایل خود و قابلیتهایش داشتند تا کسی که امروز یک گوشی هوشمند مدرن با سیستم عامل اندروید یا iOS خریداری میکند.
اما اینها دلیل نمیشود.
مشتری امروز، به خاطر اطلاعات زیادی که در اختیار دارد، معتقد شده است که دانش و تخصص بیشتری هم دارد و به همین دلیل، به سادگی سابق، با چند بیلبورد و تیزر تبلیغاتی عمومی متقاعد نمیشود. او خودش را صاحب نظر میداند یا در اطرافش، کسانی را میشناسد که آنها را صاحب نظر میداند.
حالا اگر شما میخواهید محصول جدیدی عرضه کنید، باید مدتها در گوش مشتری، داستانهای مختلف تعریف کنید و برایش حرف بزنید تا او بیشتر یاد بگیرد و در نهایت، وقتی خودش به عنوان کارشناس محصول و خدمت شما را ارزیابی میکند، تصمیم به خرید آن بگیرد!
ظهور عرضه کنندگان ارزان قیمت، اتفاق دیگری بود که قواعد بازی را تغییر داد. تقریباً هر محصولی که تولید کنید میبینید که چینیها چیزی شبیه آن را به قیمتی ارزانتر تولید کردهاند.
توسعه تکنولوژی به کاهش قیمت تمام شده منتهی شده و اکنون ارزانترین محصولات هم، در بسیاری از قابلیتها با محصولات گرانقیمت، مشابه هستند.
قدرت تفکیک چشم انسان از قدرت تفکیک صفحه نمایش موبایلها کمتر است و تفاوت کنتراست تلویزیونها را به خوبی نمیفهمد.
گوش ما در شنیدن و تفکیک صدا در مقایسه با کیفیتی که سیستمهای صوتی امروزی دارند بسیار ضعیف است و دیگر به سادگی نمیتوان ادعا کرد که کیفیت فلان سیستم صوتی تفاوت فاحشی با متوسط سیستمهای صوتی موجود در بازار دارد.
پارچهها در چند کارخانه محدود بافته میشوند و گاهی پارچه لباسی که شما در خاورمیانه میخرید و لباسی که در غرب اروپا یا آمریکای شمالی خریداری میکنید به دست یک نفر و زیر یک دستگاه تولید شده است!
پس به نظر میرسد که اگر از حد متوسط عبور کرده باشیم، مشتری تا حد زیادی داستانها را میخرد! ردبول به نسبت یک نوشابه انرژیزای گمنام، داستانهای بیشتری در گوش من و شما خوانده است! به همین دلیل است که گفته میشود امروز یک برند، باید خودش را یک ناشر ببیند (توضیح بیشتر:بازاریابی درونگرا و برند به عنوان ناشر)
مسئله سوم، گرانتر شدن بسترهای سنتی تبلیغات است.
طی دهه اخیر، برندسازی و بازاریابی و تبلیغات و مفاهیم مشابه، بیش از آنکه به نفع تولیدکنندگان کالا و خدمات عمل کنند، به نفع رسانههای تبلیغاتی عمل کردند.
هر روز تقاضا برای تبلیغات تلویزیونی بیشتر شد.
هر کسی دوست داشت در روزنامهها تبلیغ کند. صاحب هر کسب و کار مربوط و نامربوطی، در آرزوی خود روزی را میدید که نامش بر روی بیلبورهای خیابانی حک شود.
تقاضای زیاد، قیمتها را هم افزایش داد و از سوی دیگر، مخاطب که هر روز با حجم بیشتری از تبلیغات مواجه بود، بیش از گذشته، نسبت به تبلیغات بیتفاوت شد.
بیلبوردهای خلاقانه که زمانی تصمیم مشتری به خرید را شکل میدادند، امروز به سختی حتی میتوانند لبخندی بر لب مشتری بیاورند و ایدههای تکراری هم مخاطب را دلزده کرده است.
چهارمین مسئله این بود که آشنایی مخاطبها با فرایند تبلیغات و همینطور جزییات اجرایی و عملیاتی آن، اثربخشی تبلیغات را کاهش داد.
حالا دیگر خیلی سخت است که به بینندهی تلویزیونی بقبولانید که به عنوان یک کارآفرین موفق به تلویزیون دعوت شدهاید.
هر کس که در زیر یک پله به دستفروشی هم مشغول بوده، پیشنهادهای مختلف برای تولید مشترک برنامهها را شنیده است و حتی تعرفهها هم مشخص است.
رپورتاژ آگهی در روزنامهها دیگر کسی را هیجان زده نمیکند. مردم هنگام دیدن سریالها، زمان دستشویی رفتن خود را با ساعت تبلیغات تنظیم میکنند! به عبارت دیگر، همزمان با گران شدن بسترهای تبلیغاتی، اثربخشی آنها هم کاهش یافته است.
وضع فضای آنلاین و شبکههای اجتماعی هم بهتر نیست.
قیمت فالور اینستاگرام مشخص است! بگویید که امروز چند فالور دارید و میخواهید هفتهی بعد چند فالور داشته باشید تا فالورها را با تخفیف به شما بفروشند!
فالورهای کم خاصیت در شبکههای اجتماعی زیاد شدهاند. همانهایی که به روح سرگردان موسوم هستند.
در صفحه فیس بوک خود ده هزار فالور دارید و مطلبی که مینویسد صد عدد لایک میخورد.
بخشی از مردم فقط کنجکاوی میکنند و بخشی دیگر حتی همین کار را هم انجام نمیدهند.
شبکههایی مانند وایبر را هم که همگی دیدهایم.
در یک لحظه همزمان دو تبلیغ در مورد کنسرت یک خواننده و عرضه مستقیم پوشک کودک دریافت میکنیم.
ایمیلهای گروهی هم که به سرنوشت پیامکهای گروهی دچار شدهاند و هر کسی با کمی صرفه جویی در غذای روزانه میتواند بودجهای برای ارسال پیام به همه هموطنان خود ذخیره کند!
بازاریابی محتوا، در چنین بستری شکل گرفت.
سوال اصلی بازاریابی محتوا این بود که: چگونه میتوان از رسانه های قدیمی به شیوه ای اثربخش و ارزان قیمت استفاده کرد؟ همچنین چطور میتوان از رسانه های جدید که فعلاً بیشتر نقش اسباب بازی و سرگرمی ما را دارند، ابزارهایی ارزان اما اثربخش برای ارزش آفرینی خلق کرد؟
منبع : متمم